سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اشنایییییی

باز باران بی ترانه

باز باران ,با تمام بی کسی های شبانه

می خورد بر مرد تنها ,می چکد بر فرش خانه

باز می اید صدای چک چک غم...باز ماتم

 

من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده

نمی دانم...نمی فهمم

کجای قطره های بی کسی زیباست؟؟؟؟

 

نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند

که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد

کجای ذلتش زیباست؟؟؟

 

نمی فهمم..کجای اشک یک بابا

که سقفی از گل و اهن به زور چکمه های باران

به روی همسر و پروانه های مرده اش ارام باریده

کجایش بوی عشق وعاشقی دارد؟؟؟

 

نمی دانم..نمی دانم چرا مردم نمی دانند

که باران, عشق تنها نیست

صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست

کجای مرگ ما زیباست...نمی فهمم!!!!؟

 

یاد ارم, روز باران را

یاد ارم مادرم در کنج باران مرد

کودکی ده ساله بودم

می دویدم زیر باران..از برای نان

مادرم افتاد

مادرم در کوچه های پست شهر ارام جان می داد

فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود

نمی دانم

کجای این لجن زیباست؟؟؟؟

***** 

بشنو از من, کودک من

پیش چشمم, مرد فردا

که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست

و ان باران که عشق دارد ...فقط جاریست برای عاشقان مست

 و باران من و تو درد و غم دارد

 

خدا هم خوب می داند که

این عدل زمینی ,عدل کم دارد



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت 5:21 عصر توسط ماه
    نظرات دیگران()

    دوستت دارم "  را

    من دلاویزترین شعر جهان یافته ام

    ?

    این گل سرخ من است .

    دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق

    که بری خانه دشمن !

                          که فشانی بر دوست ،

    راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست !

     

     

    در دل مردم عالم  _  به خدا  _

    نور خواهد پاشید

    روح خواهد بخشید .

    ?

    تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو

    این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت

    نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو

    " دوستم داری " را از من بسیار بپرس

    دوستت دارم را با من بسیار بگو



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت 5:17 عصر توسط ماه
    نظرات دیگران()

    رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

    راهی بجز گریز برایم نمانده بود

    این عشق آتشین پر از درد بی امید

    در وادی گناه و جنونم کشانده بود

     

     

    رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا

    با اشک های دیده ز لب شستشو دهم

    رفتم که ناتمام بمانم در این سرود

    رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم

     

     

    رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود

    عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

    از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح

    بیرون فتاده بود به یکباره راز ما

     

     

    رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

    در لابلای دامن شبرنگ زندگی

    رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان

    فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی

     

     

    من از دو چشم روشن و گریان گریختم

    از خنده های وحشی توفان گریختم

    از بستر وصال به آغوش سرد هجر

    آزرده از ملامت وجدان گریختم

     

     

    ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

    دیگر سراغ شعله آتش ز من مگیر

    می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم

    مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر

     

     

    روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش

    در دامن سکوت به تلخی گریستم

    نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها

    دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت 5:16 عصر توسط ماه
    نظرات دیگران()

    یادت اون روز برفی
    وسط فصل زمستون
    تو پریدی پشت شیشیه
    من زدم از خونه بیرون

    یادت اشاره کردی
    آدمک برفی بسازم
    واسه ساختنش رو برفا
    هرچی که دارم ببازم

    گوله گوله برف سرد و
    روی همدیگه می چیدم
    شاد و خندان بودم انگار
    که به آرزوم رسیدم

    رو پیشونیش با یه پولک
    یه خال هندو گذاشتم
    واسه چشماش دو تا الماس
    جای پوس گردو گذاشتم

    رو سینش با شاخه یاس
    یه گلوبند و کشیدم
    روی لبهاش با اجازت
    طرح لبخند رو کشیدم

    یادم با نگرونی
    تو یه ها کردی رو شیشه
    دزدکی برام نوشتی
    تکلیف قلبش چی میشه

    شرم گرم لحظه ها رو
    توی اون سرما چشیدم
    سرخیش رو پوست سرد
    آدمک برفی کشیدم

    قلبم رو دادم نگفتم
    تن اون از جنس برفه
    عاشقونه فکر میکردم
    نمیگفتم نمی صرفه

    ولی فصل آشنایی
    زود گذر بود و گریزون
    شما از اون خونه رفتین
    آخر همون زمستون

    رفتی و قصه اون روز
    واسه من مثل یه خواب شد
    از تب گرم جدایی
    آدمک برفی هم آب شد

    کاشکی میشد که دوباره
    روبروت یه جا بشینم
    یا که رد پات رو برف
    توی کوچمون ببینم

    کاشکی میشد توی دنیا
    هیچ کسی تنها نباشه
    عمر آدم برفی هامون
    امروز و فردا نباشه

    قول میدم تا آخر عمر
    دیگه قلبم رو نبازم
    بعد تو تا آخر عمر

    آدمک برفی نسازم ....

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت 5:15 عصر توسط ماه
    نظرات دیگران()

    فقط تو آغوش خودم دغدغه ها تو جا بذار

    به پای عشق من بمون هیچکسو جای من نیار

    مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن

    فقط به من بوسه بزن به روح و جسم وتن من

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت 5:15 عصر توسط ماه
    نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مهییییییی
    دوست دارم
    رفتم
    4
    2
    [عناوین آرشیوشده]